فریاد تنهایی در اوج بی کسی

ساخت وبلاگ
کسی فکرش نمیکرد رفته بودم خونه فاطمه داخل مولوی .....نشستیم غیبت کردن چقدر دلم برای عمه عزیزم تنگ شده بودوقتی خبر فوتش بهم دادن باورم نمیشهزنی مهربون و صبور ......بچگی میرفتم خونه اش یاد درخت سیبهاش و درس خوندنم با هادی می افتمهنوز یادمه مهدی عمه فوت کرده بود......چقدر مهربون صبور بود......اگر ماه ها و سالها کنارش مینشستی غیبت نداشت و حرف نمیزندفقط با لبخند و چشمهای مهربونش نگاهت میکرددیروز داغون بودم شاید اولین بارم بود بعد از خودم....به حال عمه رنجش و درد گریه کرد فریاد تنهایی در اوج بی کسی...
ما را در سایت فریاد تنهایی در اوج بی کسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6roiakhisb بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 8:51